من قاسم نوجوانم / طفل کریم مدینه
بعد از علی اکبر تو / دارم غمی کنج سینه
من قاسم مجتبایم – سرباز خون خدایم
من قاسم نوجوانم / طفل کریم مدینه
بعد از علی اکبر تو / دارم غمی کنج سینه
من قاسم مجتبایم – سرباز خون خدایم
دلم در یاد مدینَس، نمونده صبر و قرارم / دلم خونه، پریشونه،چرا که بابا ندارم
اذنم نمیده که برم – مگه کمتر از اکبرم
زار و دلسردم، کوهی از دردم، در تب و تاب نگارم
می زنم فریاد، قلب من شد شاد، نامه ای از بابا دارم
حسین عموی خوبم
ای بر همه عالم، فرمانده و ارباب / بنگر منم قاسم، یکدم مرا دریاب
بده اذن میدان، تا شوم من خدایی – به راه ولایت، می شوم من فدایی
با، تو، گشته ام کربلایی
واویلتا، عموجانم
در بین آغوشت، زدم زیر گریه
بشنو، از آه من، تو تکبیر گریه
ندارم تاب و تبی جانم / شده اکبر ماتم ذهنم / بده اذنم
قاسم بن الحسنم، فدایی تو / ای عمو جان و تنم، فدایی تو
آمد در بین میدان - شیری از نسل باران
نامش، قاسم و فرزند امام عشق / بود مرام او مرام عشق / مستی صحبتش ز جام عشق
حسین، عموی مظلوم و غریب من
در تب و تاب نگارم / همچو سروی استوارم
بعد اکبر ای عموجان / طاقت ماندن ندارم
اشک چشمم، گشته جاری، اذن میدانم ندادی
نامه ی بابای من را، روی چشم خود نهادی
چون زره پیدا نمیشد، شد کفن تن پوش شادی
دل من شیدا شد - مست و بی پروا شد
می روم من این دم - سوی بابای خود
آه و واویلا
من یادگار مجتبایم قاسمم من / جوان ترین داماد بنی هاشمم من / « إن تنکرونی » قاسمم من
پوشانده ام روی مهم را، از چشم های پر ز کینه
از چشم هایی که می افتد، با دیدنم یاد مدینه
با نامه ی بابای خوبم، تو داده ای اذن جهادم / من حامی و یار تو هستم، این قصه را او داده یادم
دلم در تاب و تب افتاد، خدایا من بیقرارم / شکسته قلبم از غصه، دیگه من آروم ندارم
عموی من تنها شده – تو قلب من غوغا شده
قاسم و اکبر، علی اصغر، پر کشیدن با شهادت
نداده اذنم، تا که من برم، میگه تو هستی امانت
عموی مهربونم
دلخون شدم از غم تو / ای عمّ بی یار و یاور
عبدالله مجتبایم / طفل یتیم برادر
عبداللهم ای عموجان – جانم فدای تو جانان
در راه عشق حق، جانباز ثارلله / ابن الحسن هستم، سرباز ثارالله
نگاهی به من کن، ای عموی عزیزم – ببین از غم تو، اشک غربت بریزم
بی، تو، مرده ای در حضیضم
یابن الزهرا، عموجانم