یه سقا ، که تشنس ، همش به فکر دریاست / برای ، کسی که ، لباش پر از معماست
برای ، یه طفلی ، که ناله تو صداشه / یه شیش ماهه ای که ، دردونه ی باباشه
مشکو به دوش گرفته - تا بره آب بیاره
از چشم ساقی ما - میباره هی ستاره
عموی مهربونم
یه سقا ، که تشنس ، همش به فکر دریاست / برای ، کسی که ، لباش پر از معماست
برای ، یه طفلی ، که ناله تو صداشه / یه شیش ماهه ای که ، دردونه ی باباشه
مشکو به دوش گرفته - تا بره آب بیاره
از چشم ساقی ما - میباره هی ستاره
عموی مهربونم
ای علمدار رشیدم، ابوفاضل، ابوفاضل
پاشو از جا که خمیدم، ابوفاضل، ابوفاضل
تشنه تر از همه بودی چرا آب نخوردی؟
دل تنهای حسین را با خودت علقمه بردی
بچه ها منتظر آمدنت به ره نشستند
آب دیگر نخواهند به دنبال تو هستند
خیز و از جا که رقیه پریشان تو باشد
علی اصغر پی نازت دیده گریان تو باشد
می نمایم حس در اینجا بوی عطر مادرم را
بهر این است که خواندی یا اخا ادرک اخا را
دست تو از تن جدا شد، ابوفاضل ابوفاضل
قد من زین غم دوتا شد، ابوفاضل ابوفاضل
من قاسم نوجوانم / طفل کریم مدینه
بعد از علی اکبر تو / دارم غمی کنج سینه
من قاسم مجتبایم – سرباز خون خدایم
دلم در یاد مدینَس، نمونده صبر و قرارم / دلم خونه، پریشونه،چرا که بابا ندارم
اذنم نمیده که برم – مگه کمتر از اکبرم
زار و دلسردم، کوهی از دردم، در تب و تاب نگارم
می زنم فریاد، قلب من شد شاد، نامه ای از بابا دارم
حسین عموی خوبم
ای بر همه عالم، فرمانده و ارباب / بنگر منم قاسم، یکدم مرا دریاب
بده اذن میدان، تا شوم من خدایی – به راه ولایت، می شوم من فدایی
با، تو، گشته ام کربلایی
واویلتا، عموجانم
در بین آغوشت، زدم زیر گریه
بشنو، از آه من، تو تکبیر گریه
ندارم تاب و تبی جانم / شده اکبر ماتم ذهنم / بده اذنم
قاسم بن الحسنم، فدایی تو / ای عمو جان و تنم، فدایی تو
آمد در بین میدان - شیری از نسل باران
نامش، قاسم و فرزند امام عشق / بود مرام او مرام عشق / مستی صحبتش ز جام عشق
حسین، عموی مظلوم و غریب من
در تب و تاب نگارم / همچو سروی استوارم
بعد اکبر ای عموجان / طاقت ماندن ندارم
اشک چشمم، گشته جاری، اذن میدانم ندادی
نامه ی بابای من را، روی چشم خود نهادی
چون زره پیدا نمیشد، شد کفن تن پوش شادی
دل من شیدا شد - مست و بی پروا شد
می روم من این دم - سوی بابای خود
آه و واویلا
من یادگار مجتبایم قاسمم من / جوان ترین داماد بنی هاشمم من / « إن تنکرونی » قاسمم من
پوشانده ام روی مهم را، از چشم های پر ز کینه
از چشم هایی که می افتد، با دیدنم یاد مدینه
با نامه ی بابای خوبم، تو داده ای اذن جهادم / من حامی و یار تو هستم، این قصه را او داده یادم
دلم در تاب و تب افتاد، خدایا من بیقرارم / شکسته قلبم از غصه، دیگه من آروم ندارم
عموی من تنها شده – تو قلب من غوغا شده
قاسم و اکبر، علی اصغر، پر کشیدن با شهادت
نداده اذنم، تا که من برم، میگه تو هستی امانت
عموی مهربونم