وبگاه رسمی کربلایی حسین رضائیان

پایگاه انتشار مداحی‌ها، مولودی‌خوانی‌ها و سروده‌های هیئت (تصانیف مداحی)
چهارشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۴:۴۵ ب.ظ

مراسم عزاداری شب سوم محرم 1432 / هیئت کریم آل طاها (ع) – شهرری؛ 7 آذر 1390

حسین رضائیان

 

تصاویر، صوت و فیلم مراسم + متن اشعار در ادامه مطلب

صوت مراسم:

روضه: همینا که سر تو رو تو طبق آوردن؛ پخش آنلاین | دانلود

زمینه: کجایی بابا؛ پخش آنلاین | دانلود

واحد: باباحسین؛ پخش آنلاین | دانلود

واحد: عمه شکسته قامت شدم؛ پخش آنلاین | دانلود

واحد: ارباب ما معلم عیسی بن مریم است؛ پخش آنلاین | دانلود

شور: نه فقط قبله‌ی من؛ پخش آنلاین | دانلود

سرود هیئت: چشمه‌ی اشکه؛ پخش آنلاین | دانلود

روضه پایانی: جهان بدون وجودت خرابه‌ی عدم است؛ پخش آنلاین | دانلود

 

فیلم مراسم:

موجود نیست

 

متن اشعار:

روضه: همینا که سر تو رو تو طبق آوردن

همینا که سر تو رو تو طبق آوردن

گل سرامو یکی یکی دزدیدن و بردن

 

گرسنه اما دیگه از دنیا سیرم

زمونی اومدی که من خیلی پیرم

آروم آروم دارم بابایی میمیرم

 

 

گلایه تنها ندارم از این همه کبودی

گوشش کرده گوشواره‌هامو دختر یهودی

 

شبیه قد عمه جون قدم خم شد

آتیش گرفت دامنم و موهام کم شد

دخترکت همسفر نامحرم شد

 

------------------------

 

گفتم تویی بابای خوب و مهربان؟ زد
گفتم که من چیزی نگفتم، بی امان زد


تاریک بود و چشم جایی را نمی دید
تا دید تنهایم، رسید و ناگهان زد


تا دست‌های کوچکم روی سرم بود
با ضربه‌ای محکم به ساق استخوان زد


قدّم فقط تا زیر زانویش می‌آمد
از کینه اما تا نفس تا داشت جان، زد


از پای تا ابرو تا به نزدیکیِ شانه
شلاق و سیلی چهرۀ من را نشان زد


دیگر سیاهی دیدم و چیزی ندیدم
شب بود اما پیکرم رنگین کمان زد


این ها همه رد شد ولی داغ تو بابا
بر عمر ناچیز دلم رنگ خزان زد

 

شاعر: علیرضا لک

 

-----------------------------

 

بابای من، کشته منو دیگه آبله های پای من

جای سیلی، دشمن و ببین روی صورت و چشمای من، بابای من

 

تاره چشام، دست دختر شامیه چرا گوشواره هام

هی میخونم تو ویرونه که بابامو میخوام، تاره چشام

 

مه روی من، مثل فاطمه مادرت شکست پهلوی من

 

--------------------------------

 

چهره‌ام را چو عمه می‌بوسید

گریه می‌کرد و داشت زمزمه‌ای

علتش را از او چو پرسیدم

گفت خیلی شبیه فاطمه‌ای

 

------------------------------

 

مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی‌شود
زین پس کسی به قدر تو لیلا نمی‌شود

درد رقیه‌ی تو پدر جان یتیمی است
درد سه ساله‌ی تو مداوا نمی‌شود

شأن نزول رأس تو ویرانه‌ی من است
دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی‌شود

شانه اگر نخورده به مویم مرا ببخش
زلفی که سوخته گره‌اش وا نمی‌شود

بیهوده زیر منت مرهم نمی‌روم
این پا برای دختر تو پا نمی‌شود

صد زخم بر رخ تو دهان باز کرده است
خواهم ببوسم از لبت اما نمی‌شود

چوب از یزید خورده‌ای و قهر با منی
از چه لبت به صحبت من وا نمی‌شود

کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر
این حرف‌ها به طفل تو بابا نمی‌شود

شاعر: محمد سهرابی

زمینه: کجایی بابا

خونابه های لبتو می شورم با اشکام بابا

خاکسترای سرت و میگیرم با دستام بابا

 

خدا نگهداره عمه رو اگه نبود میمردم

سپر برای تنم میشد وقتی کتک می خوردم

 

باشه بذا چشام تو غربت بباره

باشه بذا بگن که بابا نداره

 

 

کجایی بابا شده نماز من شکسته

کجایی بابا شده قیام من نشسته

کجایی بابا بیا ببین تیمم به روی خاک صورتت با دست بسته

 

ای بابا حکایتی شده مویم

ای بابا شکستگی ابرویم

ای بابا ببین کبوده بازویم

 

باشه

کوچه به کوچه رو نیزه‌ها رفتی خونه‌ی ما نیومدی

 

باشه

کنج تنور و تشتت طلا رفتی خونه‌ی ما نیومدی

 

 

تو دست سردش میگیره عمه این دستامو

می‌بوسه با اشک چشاش هر شب این زخمامو

 

بارونه چشم کبود من بهونه‌ی هر روزه

خدا می‌دونه که تا سحر آبله‌هام میسوزه

 

باشه بذا چشام تو غربت بباره

باشه بذا بگن که بابا نداره

 

 

کجایی بابا عزا گرفته دختر تو

می خونه روضه خودش برای خواهر تو

تو بازار شام دیدم که میفروشن یه گوشوارم و با انگشتر تو

 

ای بابا ببین دیگه زمین گیرم

ای بابا سه سالمه ولی پیرم

ای بابا شبیه زهرا میمیرم

 

ای وای

دل پریشونم تو کوچه ها بابا بی کسی ام بد دردیه

 

ای وای

خیلی میترسم بردن ما رو بابا بردن ما بزم شراب نامردیه

واحد: باباحسین

غروبا تنها دم ویرونه غریبونه
میگم با گریه که دنیا این جور نمی‌مونه


یه روزی پایان میرسه غم‌های من
می‌بینید از راه میرسه بابای من
میاره مرهم برای زخمای من


میاد و سوغات برای من میاره
یه چادر رنگی و یک کفش یه گوشواره

موهامو شونه میزنه باز دوباره


بابا حسین بابا حسین یابن الزهرا


سلام ای سر، ای سر زخمی من، ای سر بابا
صفا دادی این خرابه رو اومدی اینجا


دلم رو بردی با سرت بابا بابا
کجا رفتی بی‌دخترت بابا بابا
منم مدیون خواهرت بابا بابا


چهل منزل بی بال و پر سخت بود بابا
چهل منزل بی تو سفر سخت بود بابا
چهل منزل خون جگر سخت بود بابا

 

بابا حسین بابا حسین یابن الزهرا


چرا لب هات خونیه بابا دخترت بمیره

بذار دستام از روی تو خاکستر بگیره

 

من الذی ایتمنی بابا بابا

شرر به قلبم می زنی بابا بابا

تو تموم عمر منی بابا بابا

 

دیگه وقت پرواز من سررسیده

زمان راز و نیاز من سررسیده

دیگه وقت اعجاز من سررسیده

 

بابا حسین بابا حسین یابن الزهرا

واحد: عمه شکسته قامت شدم

عمه شکسته قامت شدم

عمه شبیه مامت شدم

 

آن خصم ایزد، کعب نی ام زد

ام المصائب ای عمه جان

 

خورشید در آغوشم بگیرد بالاتر از بام مه روم

عمه به دیوار این خرابه تکیه نمودم تا ره روم

 

دستان وحشی بت پرست

بال کبوتر را می شکست

 

گرچه یتیمم، چون یاکریمم

ام المصائب ای عمه جان

 

از گریه ام اشکت گشته جاری یاد از رخ زهرا می کنی

زانو اگر در بغل بگیرم آغوش خود را وا می کنی

 

غصه شده قوت هر شبم

شرمنده ی عمه زینبم

 

دیگر ننالم، بنما حلالم

ام المصائب ای عمه جان

 

دیگر نمانده عمری برایم کن عشق بازی با اسم من

شرمنده ی دست خالی ام من فکر کفن کن بر جسم من

 

برده سر بابا صبر من

گردیده ویرانه قبر من

 

چون نور دیده، بابا رسیده

ام المصائب ای عمه جان

واحد: ارباب ما معلم عیسی بن مریم است

یابن الحسن بیا که حلول محرم است

شادی به ما حرام شد، ایام ماتم است

 

شرمنده شد بهار ز گلزار کربلا

بلبل کند نوا که خزان محرم است

 

ما عاشقان لاله‌ی سرخ محمدیم

کز عطر او بهشت خداوند خرم است

 

صد مرده زنده می‌شود از ذکر یا حسین

ارباب ما معلم عیسی بن مریم است

 

عیسی اگر در آخر عمرش به عرش رفت

قنداقه‌ی حسین شرف عرش اعظم است

 

با یوسفش مقایسه کردم نگار گفت

او شاه مصر باشد و این شاه عالم است

 

ما را نیاز سیر چمن نیست در بهار

روی حسینیان گل و این اشک شبنم است

 

ای صاحب عزا به عزاخانه‌ها بیا

یاران سینه زن همه در زیر پرچم است

 

گر وعده‌ی بهشت به ما می‌دهد بهار

ما نیستیم طالب رضوان، مسلم است

 

بر عاشقان سیاحت گلشن حرام شد

خاکم به سر که قامت سرو علی خم است

 

ای آب بس کن این همه جوش و خروش را

در پیش چشم ما علی اصغر مجسم است

 

سقا ز تشنگان حرم شرمسار شد

شرمنده‌ی خجالت او نهر علقم است

 

ساقی تشنه، تشنه برون آمد از فرات

قربان غیرتش شود همه عالم اگر، کم است

 

چون محتشم بخوان به پیمبر کلامیا

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

 

شاعر: استاد ولی الله کلامی زنجانی

شور: نه فقط قبله‌ی من

نه فقط قبله‌ی من، قبله‌ی اهل سما

می‌بره دل ز همه به خدا کرب و بلا

 

یه روز از همین روزا کربلاتو می‌بینم

آخرش ارباب من میشه حاجتم روا

 

حسین وای

 

عمریه برای تو به سر و سینه زدم

حاضرم فدات بشم، که تویی خون خدا

 

گریه ی برای تو، مرده احیا می کنه

اشک عاشقای تو، به مریض میده شفا

 

حسین وای

 

بیمه کردم تنمو، با یه شب سینه زنی

مگه آتیش می‌گیره، بدنم روز جزا

سرود هیئت: چشمه‌ی اشکه

 

چشمه‌ی اشکه، تشنه‌ی نوره

چشمایی که منتظر روز ظهوره

 

هر جمعه دل عاشق ما ندبه میخونه

بی تاب غم حضرت موعود میمونه

 

دل مانده و عهدی / با حضرت مهدی

 

شور و حماسه، پاکی و ایمان

خورده گره با غزل نام شهیدان

 

با یاد علی اکبرای راه خمینی

پر میزنه دل تا حرم سرخ حسینی

 

ماییم و ولایت / تا وقت شهادت

 

ناله و گریه، سوز تو سینه

بشم تو هیئتت دعام همینه

 

گریان غم فاطمه‌ایم و آل زهرا

در سایه‌ی بیرق کریم آل طاها

روضه پایانی: جهان بدون وجودت خرابه‌ی عدم است

جهان بدون وجودت خرابه عدم است
خرابه با گل رویت وجود دم به دم است


به چشم کودک عاقل مرا نگاه مکن
کسی که عشق ندارد به عقل متهم است


هزار کعب نی و دشنه گر قلم گردند
برای گفتن یک ضرب تازیانه کم است


میان خنده این چشمهای بی پروا
یتیم را به تماشا گذاشتن ستم است


بگو برای چه دشنام می دهند مرا؟
رقیه ترجمه زخمهای محترم است

 

شاعر: شیخ رضا جعفری

 

-------------

 

من و دل کندن از دلبر محاله
دلم با دلبرم در شور و حاله
با این آقا به این خوبی ندونم
کی گفته کربلا رفتن خیاله


دمادم این دعا ورد زبانم
ببینم کربلا را تا جوانم
درون سینه آسایش ندارم
نیستان را به آتش می کشانم


ببین آشفته گشته وضع و حالم
دگر بشکسته بالم؛ پس ننالم
ز بس که فکر دیدار تو هستم
حریم تو شده فکر و خیالم


دل من بی قراره کربلاته
همه میگن بهشت ایوون طلاته
دیگه اینجوری عادت کردم آقا
دیگه کرب و بلام تو روضه هاته


کرامت می کنی با یک اشاره
رخ تو آسمون چشمات ستاره
واسه لطف نگاه مهربونت
غریب و آشنا فرقی نداره

 

------------------------

 

به عالمی نمی دهم من این سرشک دیده را

که اشک دیده ی مرا تو خوب می خری حسین

 

--------------------

 

دریا به چشم گریه کنان تو شبنم است
یعنی که هرچه گریه برایت کنم کم است

شکر خدا که با همه ناقابلیمان
اشکی برای عرض اردت فراهم است

دیوار کعبه گشته سیه پوش ماتمت
یعنی تمام سال خدا هم محرم است

زهرا به دست سینه زنت آب میدهد
هر کس که هست با تو در این خیمه محرم است

بگذار تا نفس بزنم در عزای تو
این آرزوی هر شب عیسی بن مریم است

یک گوشه از حوالی شش گوشه ات حسین
دار الشفای درد غریبان عالم است

 

شاعر: حسن لطفی

اطلاعیه مراسم:

موجود نیست

 

تصاویر مراسم:

موجود نیست



نوشته شده توسط یاحق
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

وبگاه رسمی کربلایی حسین رضائیان

پایگاه انتشار مداحی‌ها، مولودی‌خوانی‌ها و سروده‌های هیئت (تصانیف مداحی)

وبگاه رسمی کربلایی حسین رضائیان

سالیانی‌ست که با نوکری‌ات دل شادم
جان زهرا دم مردن مبری از یادم....

برای عاقبت به خیری بنده حقیر دعا کنید. یاحق

"استفاده از مطالب این پایگاه با ذکر منبع بلامانع است"

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

حسین رضائیان

 

تصاویر، صوت و فیلم مراسم + متن اشعار در ادامه مطلب

صوت مراسم:

روضه: همینا که سر تو رو تو طبق آوردن؛ پخش آنلاین | دانلود

زمینه: کجایی بابا؛ پخش آنلاین | دانلود

واحد: باباحسین؛ پخش آنلاین | دانلود

واحد: عمه شکسته قامت شدم؛ پخش آنلاین | دانلود

واحد: ارباب ما معلم عیسی بن مریم است؛ پخش آنلاین | دانلود

شور: نه فقط قبله‌ی من؛ پخش آنلاین | دانلود

سرود هیئت: چشمه‌ی اشکه؛ پخش آنلاین | دانلود

روضه پایانی: جهان بدون وجودت خرابه‌ی عدم است؛ پخش آنلاین | دانلود

 

فیلم مراسم:

موجود نیست

 

متن اشعار:

روضه: همینا که سر تو رو تو طبق آوردن

همینا که سر تو رو تو طبق آوردن

گل سرامو یکی یکی دزدیدن و بردن

 

گرسنه اما دیگه از دنیا سیرم

زمونی اومدی که من خیلی پیرم

آروم آروم دارم بابایی میمیرم

 

 

گلایه تنها ندارم از این همه کبودی

گوشش کرده گوشواره‌هامو دختر یهودی

 

شبیه قد عمه جون قدم خم شد

آتیش گرفت دامنم و موهام کم شد

دخترکت همسفر نامحرم شد

 

------------------------

 

گفتم تویی بابای خوب و مهربان؟ زد
گفتم که من چیزی نگفتم، بی امان زد


تاریک بود و چشم جایی را نمی دید
تا دید تنهایم، رسید و ناگهان زد


تا دست‌های کوچکم روی سرم بود
با ضربه‌ای محکم به ساق استخوان زد


قدّم فقط تا زیر زانویش می‌آمد
از کینه اما تا نفس تا داشت جان، زد


از پای تا ابرو تا به نزدیکیِ شانه
شلاق و سیلی چهرۀ من را نشان زد


دیگر سیاهی دیدم و چیزی ندیدم
شب بود اما پیکرم رنگین کمان زد


این ها همه رد شد ولی داغ تو بابا
بر عمر ناچیز دلم رنگ خزان زد

 

شاعر: علیرضا لک

 

-----------------------------

 

بابای من، کشته منو دیگه آبله های پای من

جای سیلی، دشمن و ببین روی صورت و چشمای من، بابای من

 

تاره چشام، دست دختر شامیه چرا گوشواره هام

هی میخونم تو ویرونه که بابامو میخوام، تاره چشام

 

مه روی من، مثل فاطمه مادرت شکست پهلوی من

 

--------------------------------

 

چهره‌ام را چو عمه می‌بوسید

گریه می‌کرد و داشت زمزمه‌ای

علتش را از او چو پرسیدم

گفت خیلی شبیه فاطمه‌ای

 

------------------------------

 

مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی‌شود
زین پس کسی به قدر تو لیلا نمی‌شود

درد رقیه‌ی تو پدر جان یتیمی است
درد سه ساله‌ی تو مداوا نمی‌شود

شأن نزول رأس تو ویرانه‌ی من است
دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی‌شود

شانه اگر نخورده به مویم مرا ببخش
زلفی که سوخته گره‌اش وا نمی‌شود

بیهوده زیر منت مرهم نمی‌روم
این پا برای دختر تو پا نمی‌شود

صد زخم بر رخ تو دهان باز کرده است
خواهم ببوسم از لبت اما نمی‌شود

چوب از یزید خورده‌ای و قهر با منی
از چه لبت به صحبت من وا نمی‌شود

کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر
این حرف‌ها به طفل تو بابا نمی‌شود

شاعر: محمد سهرابی

زمینه: کجایی بابا

خونابه های لبتو می شورم با اشکام بابا

خاکسترای سرت و میگیرم با دستام بابا

 

خدا نگهداره عمه رو اگه نبود میمردم

سپر برای تنم میشد وقتی کتک می خوردم

 

باشه بذا چشام تو غربت بباره

باشه بذا بگن که بابا نداره

 

 

کجایی بابا شده نماز من شکسته

کجایی بابا شده قیام من نشسته

کجایی بابا بیا ببین تیمم به روی خاک صورتت با دست بسته

 

ای بابا حکایتی شده مویم

ای بابا شکستگی ابرویم

ای بابا ببین کبوده بازویم

 

باشه

کوچه به کوچه رو نیزه‌ها رفتی خونه‌ی ما نیومدی

 

باشه

کنج تنور و تشتت طلا رفتی خونه‌ی ما نیومدی

 

 

تو دست سردش میگیره عمه این دستامو

می‌بوسه با اشک چشاش هر شب این زخمامو

 

بارونه چشم کبود من بهونه‌ی هر روزه

خدا می‌دونه که تا سحر آبله‌هام میسوزه

 

باشه بذا چشام تو غربت بباره

باشه بذا بگن که بابا نداره

 

 

کجایی بابا عزا گرفته دختر تو

می خونه روضه خودش برای خواهر تو

تو بازار شام دیدم که میفروشن یه گوشوارم و با انگشتر تو

 

ای بابا ببین دیگه زمین گیرم

ای بابا سه سالمه ولی پیرم

ای بابا شبیه زهرا میمیرم

 

ای وای

دل پریشونم تو کوچه ها بابا بی کسی ام بد دردیه

 

ای وای

خیلی میترسم بردن ما رو بابا بردن ما بزم شراب نامردیه

واحد: باباحسین

غروبا تنها دم ویرونه غریبونه
میگم با گریه که دنیا این جور نمی‌مونه


یه روزی پایان میرسه غم‌های من
می‌بینید از راه میرسه بابای من
میاره مرهم برای زخمای من


میاد و سوغات برای من میاره
یه چادر رنگی و یک کفش یه گوشواره

موهامو شونه میزنه باز دوباره


بابا حسین بابا حسین یابن الزهرا


سلام ای سر، ای سر زخمی من، ای سر بابا
صفا دادی این خرابه رو اومدی اینجا


دلم رو بردی با سرت بابا بابا
کجا رفتی بی‌دخترت بابا بابا
منم مدیون خواهرت بابا بابا


چهل منزل بی بال و پر سخت بود بابا
چهل منزل بی تو سفر سخت بود بابا
چهل منزل خون جگر سخت بود بابا

 

بابا حسین بابا حسین یابن الزهرا


چرا لب هات خونیه بابا دخترت بمیره

بذار دستام از روی تو خاکستر بگیره

 

من الذی ایتمنی بابا بابا

شرر به قلبم می زنی بابا بابا

تو تموم عمر منی بابا بابا

 

دیگه وقت پرواز من سررسیده

زمان راز و نیاز من سررسیده

دیگه وقت اعجاز من سررسیده

 

بابا حسین بابا حسین یابن الزهرا

واحد: عمه شکسته قامت شدم

عمه شکسته قامت شدم

عمه شبیه مامت شدم

 

آن خصم ایزد، کعب نی ام زد

ام المصائب ای عمه جان

 

خورشید در آغوشم بگیرد بالاتر از بام مه روم

عمه به دیوار این خرابه تکیه نمودم تا ره روم

 

دستان وحشی بت پرست

بال کبوتر را می شکست

 

گرچه یتیمم، چون یاکریمم

ام المصائب ای عمه جان

 

از گریه ام اشکت گشته جاری یاد از رخ زهرا می کنی

زانو اگر در بغل بگیرم آغوش خود را وا می کنی

 

غصه شده قوت هر شبم

شرمنده ی عمه زینبم

 

دیگر ننالم، بنما حلالم

ام المصائب ای عمه جان

 

دیگر نمانده عمری برایم کن عشق بازی با اسم من

شرمنده ی دست خالی ام من فکر کفن کن بر جسم من

 

برده سر بابا صبر من

گردیده ویرانه قبر من

 

چون نور دیده، بابا رسیده

ام المصائب ای عمه جان

واحد: ارباب ما معلم عیسی بن مریم است

یابن الحسن بیا که حلول محرم است

شادی به ما حرام شد، ایام ماتم است

 

شرمنده شد بهار ز گلزار کربلا

بلبل کند نوا که خزان محرم است

 

ما عاشقان لاله‌ی سرخ محمدیم

کز عطر او بهشت خداوند خرم است

 

صد مرده زنده می‌شود از ذکر یا حسین

ارباب ما معلم عیسی بن مریم است

 

عیسی اگر در آخر عمرش به عرش رفت

قنداقه‌ی حسین شرف عرش اعظم است

 

با یوسفش مقایسه کردم نگار گفت

او شاه مصر باشد و این شاه عالم است

 

ما را نیاز سیر چمن نیست در بهار

روی حسینیان گل و این اشک شبنم است

 

ای صاحب عزا به عزاخانه‌ها بیا

یاران سینه زن همه در زیر پرچم است

 

گر وعده‌ی بهشت به ما می‌دهد بهار

ما نیستیم طالب رضوان، مسلم است

 

بر عاشقان سیاحت گلشن حرام شد

خاکم به سر که قامت سرو علی خم است

 

ای آب بس کن این همه جوش و خروش را

در پیش چشم ما علی اصغر مجسم است

 

سقا ز تشنگان حرم شرمسار شد

شرمنده‌ی خجالت او نهر علقم است

 

ساقی تشنه، تشنه برون آمد از فرات

قربان غیرتش شود همه عالم اگر، کم است

 

چون محتشم بخوان به پیمبر کلامیا

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

 

شاعر: استاد ولی الله کلامی زنجانی

شور: نه فقط قبله‌ی من

نه فقط قبله‌ی من، قبله‌ی اهل سما

می‌بره دل ز همه به خدا کرب و بلا

 

یه روز از همین روزا کربلاتو می‌بینم

آخرش ارباب من میشه حاجتم روا

 

حسین وای

 

عمریه برای تو به سر و سینه زدم

حاضرم فدات بشم، که تویی خون خدا

 

گریه ی برای تو، مرده احیا می کنه

اشک عاشقای تو، به مریض میده شفا

 

حسین وای

 

بیمه کردم تنمو، با یه شب سینه زنی

مگه آتیش می‌گیره، بدنم روز جزا

سرود هیئت: چشمه‌ی اشکه

 

چشمه‌ی اشکه، تشنه‌ی نوره

چشمایی که منتظر روز ظهوره

 

هر جمعه دل عاشق ما ندبه میخونه

بی تاب غم حضرت موعود میمونه

 

دل مانده و عهدی / با حضرت مهدی

 

شور و حماسه، پاکی و ایمان

خورده گره با غزل نام شهیدان

 

با یاد علی اکبرای راه خمینی

پر میزنه دل تا حرم سرخ حسینی

 

ماییم و ولایت / تا وقت شهادت

 

ناله و گریه، سوز تو سینه

بشم تو هیئتت دعام همینه

 

گریان غم فاطمه‌ایم و آل زهرا

در سایه‌ی بیرق کریم آل طاها

روضه پایانی: جهان بدون وجودت خرابه‌ی عدم است

جهان بدون وجودت خرابه عدم است
خرابه با گل رویت وجود دم به دم است


به چشم کودک عاقل مرا نگاه مکن
کسی که عشق ندارد به عقل متهم است


هزار کعب نی و دشنه گر قلم گردند
برای گفتن یک ضرب تازیانه کم است


میان خنده این چشمهای بی پروا
یتیم را به تماشا گذاشتن ستم است


بگو برای چه دشنام می دهند مرا؟
رقیه ترجمه زخمهای محترم است

 

شاعر: شیخ رضا جعفری

 

-------------

 

من و دل کندن از دلبر محاله
دلم با دلبرم در شور و حاله
با این آقا به این خوبی ندونم
کی گفته کربلا رفتن خیاله


دمادم این دعا ورد زبانم
ببینم کربلا را تا جوانم
درون سینه آسایش ندارم
نیستان را به آتش می کشانم


ببین آشفته گشته وضع و حالم
دگر بشکسته بالم؛ پس ننالم
ز بس که فکر دیدار تو هستم
حریم تو شده فکر و خیالم


دل من بی قراره کربلاته
همه میگن بهشت ایوون طلاته
دیگه اینجوری عادت کردم آقا
دیگه کرب و بلام تو روضه هاته


کرامت می کنی با یک اشاره
رخ تو آسمون چشمات ستاره
واسه لطف نگاه مهربونت
غریب و آشنا فرقی نداره

 

------------------------

 

به عالمی نمی دهم من این سرشک دیده را

که اشک دیده ی مرا تو خوب می خری حسین

 

--------------------

 

دریا به چشم گریه کنان تو شبنم است
یعنی که هرچه گریه برایت کنم کم است

شکر خدا که با همه ناقابلیمان
اشکی برای عرض اردت فراهم است

دیوار کعبه گشته سیه پوش ماتمت
یعنی تمام سال خدا هم محرم است

زهرا به دست سینه زنت آب میدهد
هر کس که هست با تو در این خیمه محرم است

بگذار تا نفس بزنم در عزای تو
این آرزوی هر شب عیسی بن مریم است

یک گوشه از حوالی شش گوشه ات حسین
دار الشفای درد غریبان عالم است

 

شاعر: حسن لطفی

اطلاعیه مراسم:

موجود نیست

 

تصاویر مراسم:

موجود نیست

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی