من یادگار مجتبایم قاسمم من / جوان ترین داماد بنی هاشمم من / « إن تنکرونی » قاسمم من
پوشانده ام روی مهم را، از چشم های پر ز کینه
از چشم هایی که می افتد، با دیدنم یاد مدینه
با نامه ی بابای خوبم، تو داده ای اذن جهادم / من حامی و یار تو هستم، این قصه را او داده یادم