میون سینه امشب، تلاطم، گرفته / دلشوره ی عجیبی
پیچیده توی صحرا، یه ناله، که ای وای / چقدر حسین غریبی
چشم آسمون دوباره، میخواد از غصه بباره - شب عاشورا رسیده، دل زینب بیقراره
رسیده وقت جدایی، بین خواهر و برادر / اومده آروم نشسته، روبروش این دم آخر
بعد پنجاه سال که با هم بودیم و جدا نبودیم
میزنی حرف جدایی، مگه عهد نبسته بودیم
آه و واویلا واویلا