مراسم عزاداری شب چهارم محرم 1432 / هیئت کریم آل طاها (ع) – شهرری؛ 8 آذر 1390
تصاویر، صوت و فیلم مراسم + متن اشعار در ادامه مطلب
صوت مراسم:
روضه: روزی که شرح خلقت آدم نوشته شد؛ پخش آنلاین | دانلود
پیش زمینه: در وادی محبت خدا خودش میدونه؛ پخش آنلاین | دانلود
زمینه: آوردهام بهر منای تو قربان؛ پخش آنلاین | دانلود
شور: ای شاه بی لشگر شده؛ پخش آنلاین | دانلود
واحد: ابریترین ابر بارون؛ پخش آنلاین | دانلود
واحد: الهی که من هم شوم کربلایی؛ پخش آنلاین | دانلود
شور: اشکای روضه آبرومونه؛ پخش آنلاین | دانلود
سرود هیئت: چشمهی اشکه؛ پخش آنلاین | دانلود
روضه پایانی: کم کم دلم از این و از آن سیر میشود؛ پخش آنلاین | دانلود
فیلم مراسم:
موجود نیست
متن اشعار:
روضه: روزی که شرح خلقت آدم نوشته شد
روزی که شرح خلقت آدم نوشته شد
داغ تو بر جریدهی عالم نوشته شد
بوی غریبی تو که پیچید در فضا!
تقدیر، شرحه شرحه و نم نم نوشته شد
سالار من! به حرمت بار مصیبتت
پشت ستون عرش، خماخم نوشته شد
بین چهارده گل سرخ محمدی
نام تو «یا حسین» دمادم نوشته شد
نام تو«یا حسین» به عنوان افتخار
با سوز دل به سینهی پرچم نوشته شد
نام تو «یا حسین» هزاران هزار بار
در بارگاه حضرت اعظم نوشته شد
مجموع رادمردی و آزادگی و عشق
در زمرهی صفات تو، باهم نوشته شد
ای بی کفن! قسم به تن پاره پارهات
با یاد زخم های تو، مرهم نوشته شد
آن دم که خیزران به لبان تو میزدند
قرآن همان دقیقه، همان دم نوشته شد
وقتی سر عزیز تو بر نی سوار گشت
خون گریههای ماه محرم نوشته شد
آقا مرا ببخش به حقّ بزرگیات!
این شعر اگر زیاد، اگر کم نوشته شد
من قصد مدح و مرثیه خوانی نداشتم
عرض ارادتیست که با غم نوشته شد...
شاعر: سارا جلوداریان
------------------------
ای پریچهره که آهنگ کلیسا داری
سینه مریم و سیمای مسیحا داری
گرد رخسار تو روح القدس آید به طواف
چو تو ترسابچه آهنگ کلیسا داری
آشیان در سر زلف تو کند طایر قدس
که نهال قد چون شاخه طوبا داری
جز دل تنگ من ای مونس جان جای تو نیست
تنگ مپسند دلی را که در او جاداری
مه شود حلقه به گوش تو که گردنبندی
فلک افروزتر از عقد ثریا داری
به کلیسا روی و مسجدیانت در پی
چه خیالی مگر ای دختر ترسا داری
پای من در سر کوی تو بگِل رفت فرو
گر دلت سنگ نباشد گِل گیرا داری
دگران خوشگل یک عضو و تو سر تا پا خوب
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
آیت رحمت روی تو به قرآن ماند
در شگفتم که چرا مذهب عیسی داری
کار آشوب تماشای تو کارستان کرد
راستی نقش غریبی و تماشا داری
کشتی خواب به دریاچه اشکم گم شد
تو به چشم که نشینی دل دریا داری
شهریارا ز سر کوی سهی بالایان
این چه راهیست که با عالم بالا داری
شاعر: استاد شهریار
------------------------
گیرم که رد کنی دل ما را ، خدا که هست
باشد، محل نده، قسم مرتضی که هست
وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیرالنسا که هست
یک گوشه مینشینم و حرفی نمیزنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست!
از درد گریه تکیه مده سر به نیزهات
زینب نمرده، شانهی دارالشفا که هست
قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر تو، طفل ما که هست
گفتی که زن جهاد ندارد، برو برو
لفظ برو چه داشت برادر؟ بیا که هست
خون را بیا به دو دست قربانیام بکش
تو خون مکش به دست، عزیزم حنا که هست
گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن، کربلا که هست
گفتی که بی تو سر نکنم، خوب نمیکنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست!
شاعر: محمد سهرابی
----------------------
همچون غریبه با منه دل خسته تا مکن
طفلان خواهرت ز سر خویش وا مکن
یک بار میشود که فدای غمت شوند
حالا که وقتش امده چون و چرا مکن
دو نوجوان زینب و این قتلگاه تو
بی بهره ام ز قافله کربلا مکن
یک عمر بوده ام همه جا در کنار تو
سهم مرا ز سفره سرخت جدا مکن
یک بار کار من به تو افتاد یا اخا
رد قسم به عصمت خیر النساء نکن
---------------------------------------
فرصت کم است دامن من را رها کنید
وقتش رسیده نذر پدر را ادا کنید
وقتش رسیده نوبت جان بازی شماست
جان را فدای خامس آل عبا کنید
شیران نسل جعغر طیار! یا علی!
رخصت اگر نداد، مبادا حیا کنید
او را به جان حضرت زهرا قسم دهید
وقتی که اذن داد، علی را صدا کنید
راضی نمی شود که به میدان روید، باز
در دل برای اذن شهادت دعا کنید
از نسل شیرهای بنیهاشمید، پس
وقتش رسیده محشر کبری به پا کنید
وقتی زره به قامتتان بوسه میزند
فکری به حال تشنگی خیمه ها کنید
چون کوه، پیش مادر خود ایستادهاید
فرصت کم است، دامن او را رها کنید
شاعر: امیر مرزبان
پیش زمینه: در وادی محبت خدا خودش میدونه
در وادی الهی خدا خودش می دونه
محبّت تو مولا ، زد از دلم جوونه
چه کار کنم حسین جان ، دلم گرفته بوونه
هر دم کنم صدایت با اشک دونه دونه
آب روان بنوشم ، گویم به آه سوزان
دوسِت دارم حسین جان ، فدات بشم حسین جان
مولا ببین که عشقت برده ز کف توونم
دائم ز هر سر و سو دو دو کنان دَوونم
این اشک دیدگانم ، کی می دهد اَمونم
روی تو را ببینم ، مظلومیّت بخونم
تا بر جهان بگویم مانند شمع سوزان
دوسِت دارم حسین جان ، فدات بشم حسین جان
مهر تو ای حسین جان از دل کشد زبونه
مرغ دلم به سویت پر می زند شبونه
بی عشق تو ندارد میلی به آب و دونه
عشق تو هر کجائی ، عاشق رو می کشونه
چون بلبل پریشان ، گوید به آه و افغان
دوسِت دارم حسین جان ، فدات بشم حسین جان
شاعر: احمد آرونی
زمینه: آوردهام بهر منای تو قربان
آورده ام بهر، منای تو قربان
آه ای، حسین من، بده اذن میدان
قبول از من کن دو طفلانم / برای یاری جانانم / حسین جانم
گشته دل هوایی ات، الا یا حسین / می شوند فدایی ات، الا یا حسین
شاعر: حسین رضائیان
ادامه شعر در آدرس پیش رو: کلیک کنید
شور: ای شاه بی لشگر شده
ای شاه بی لشگر شده
ای بی علی اکبر شده
زینب ببین مضطر شده
وقتشه ای برادر
من قربونی بیارم
ای نازنین برادر
تنها شدی برادر
حسین من فدای تو دارو ندار زینب
هستیشو از برای تو رو دست میاره زینب
پیشکش شاه عالمه
ناقابله اگه کمه
بیشتر نداره زینب
در محضرت زانو زدند
نقاب دل یک سو زدند
با تو به اشکام رو زدند
رومو زمین نذاری
نه به زبونی نیاری
این دو کفن پوشیدهاند ای شاه بی قرینه
شیر وفا نوشیدهاند در غربت مدینه
فدای راه تو اند
غلام درگاه تو اند
سرمایهام همینه
واحد: ابریترین ابر بارون
ابریترین ابر بارون / چشمای غمگین و خیسم
با جوهر سرخ اشکام / اسم تو رو مینویسم
مجنونتر از حال مجنون / با کوهی از درد و غمها
داراییام رو آوردم / به پیش پای تو مولا
دسته گلامو نگاه کن / سربند عشقت رو بستند
رفته علی اکبر تو / طفلای زینب که هستند
به عشق تو هستن اسیر / پس بپذیر ای دلپذیر
ببین چه زیبا میخونن
امیری حسین و نعم الامیر
از بچگی ای قرارم / عشقت تب و تابشون بود
اسم قشنگت حسین جان / لالایی خوابشون بود
حالا فقط آرزومه / پای رکاب تو باشن
شهادت از تو بگیرند / کشتهی کرببلا شن
ای نور و امید قلبم / نمیذاری نا امید شن
دارن میرن تا که اونها / به جای زینب شهید شن
زینب به عشقت داده شیر / گلاشو ای ماه منیر
ببین چی زیبا میخونن
امیری حسین و نعم الامیر
حالا بده اذن میدون / شمشیر و نیزه بگیرن
شهد غمت رو بنوشن / به راه عشقت بمیرن
بدنشونو ببینم / شبیه اکبر بیارن
به عشق سالار زینب / بی دست و بی سر بیارن
آوردیشون سمت خیمه / نگی بیام ای برادر
آخه میترسم خجالت / بکشی از اشک خواهر
به جای من یک دل سیر / هر دوشونو بغل بگیر
ببین چه زیبا ثابت شد
امیری حسین و نعم الامیر
واحد: الهی که من هم شوم کربلایی
سرم را به یاد غم تو شکستم – به هوایت آقا از همه گسستم
دلم را به غیر عشق تو ندادم – کربلای تو گشته باب المرادم
نوایی 4 / الهی که من هم شوم کربلایی
شاعر: حسین رضائیان
ادامه شعر در آدرس پیش رو: کلیک کنید
شور: اشکای روضه آبرومونه
اشکای روضه، آبرومونه
نوکری تو، آرزومونه
چی میشه همرکاب حر و وهب باشیم
برای تو تو روضه ها، جون به لب باشیم
روسیاهم اما آقا
تو روی منم حساب کن
بیا و محاسنم رو
از خون گلوم خضاب کن
می دونم، با نگاه تو رو سفید میشم
ایشالله آخرش، یه روزی شهید میشم
آقام 4 حسین
فکه و مجنون،کرخه کارون
جا داره توی، قاب دل هامون
یادش بخیر روزایی که،با خدا بودیم
مسافرای عاشق،کربلا بودیم
حالا ما موندیم و غصه
حالا ما موندیم و ماتم
کاش می شد برای ارباب
جون میدادیم تو محرم
ایشاالله، روا شه، حاجت دل حساس
بگیره، دستای، ما رو دستای عباس
آقام 4 حسین
می مونیم هر روز،چشم به راه تو
زنده هستیم با،یک نگاه تو
تا نفس داریم،تا دم آخر
می مونیم یارو،حامی رهبر
این انقلاب و نهضت ما حسینیه
با رهبری که آیینهی خمینیه
آقام 4 حسین
سرود هیئت: چشمهی اشکه
چشمهی اشکه، تشنهی نوره
چشمایی که منتظر روز ظهوره
هر جمعه دل عاشق ما ندبه میخونه
بی تاب غم حضرت موعود میمونه
دل مانده و عهدی / با حضرت مهدی
شور و حماسه، پاکی و ایمان
خورده گره با غزل نام شهیدان
با یاد علی اکبرای راه خمینی
پر میزنه دل تا حرم سرخ حسینی
ماییم و ولایت / تا وقت شهادت
ناله و گریه، سوز تو سینه
بشم تو هیئتت دعام همینه
گریان غم فاطمهایم و آل زهرا
در سایهی بیرق کریم آل طاها
روضه پایانی: کم کم دلم از این و از آن سیر میشود
کم کم دلم از این و از آن سیر می شود
با نام مهربان تو تسخیر می شود
این روز ها مدام به این فکر می کنم
درباره ی من و تو چه تقدیر می شود
هر روز پشت پنجره می ایستم و بعد
اشکی که دانه دانه سرازیر می شود
این خواب ها که همسفر هر شب من است
یک روز مو به مو همه تعبیر می شود
---------------
کــربلا کعبه دلهاست خـــدا میداند
دیـدنش آرزوی ماست خــــــدا میداند
کـربلا گلشن سر سبز علی و زهرا است
تا چـه حد وقف تماشاست خــدا میداند
کـربلا را چه نیاز است که تفسیر کـنند
عشق حرفی است که گویاست خدا میداند
ما عزادار حسینیـــم که اشک غــم او
آبــروی همــه ماست خـــــدا میداند
اولـین مستمع مجلس پرفیض حسیــن
مادرش حضرت زهرا است خــدا میداند
تا ابد از غـم او در دل ذرات وجــود
کس نداند که چه غوغاست خـدا میداند
نگـــه آخر او سوی خیام است ولـی
چـه در آن آئینه پیــداست خدا مــیداند
یوسف فـاطمه افتاد بهخـــاک و دردا
چه خبـر در دل صحراست خـدا میداند
چـشمه چشم وفایی شده دریا از اشک
قـدر آن دیده که دریاست خـدا میداند
اطلاعیه مراسم:
موجود نیست