مراسم روز عرفه و عزاداری شهادت حضرت مسلم (ع) / هیئت زوار الزهرا (س) - نازیآباد؛ 9 شهریور 96
تصاویر، صوت و فیلم مراسم + متن اشعار در ادامه مطلب
صوت مراسم:
روضه: باور نمیکردم گذرها را ببندند؛ پخش آنلاین | دانلود
زمینه: تنها در بین کوفه؛ پخش آنلاین | دانلود
شور: دوباره دلتنگی؛ پخش آنلاین | دانلود
فیلم مراسم:
موجود نیست
متن اشعار:
روضه: باور نمیکردم گذرها را ببندند
باور نمی کردم گذرها را ببندند
من را که می بینند درها را ببندند
خورشید بودم زیر نور ماه رفتم
جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم
در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم
این چند شب یک خواب راحت هم نکردم
من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت
این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت
امروز جان دادم اگر، جانت سلامت
دندان من افتاد دندانت سلامت
حالا که می آیی کفن بردار حتما
ای یوسف من پیرهن بردار حتما
حالا که می آیی ستاره کم بیاور
با دخترانت گوشواره کم بیاور
حیرانم اما هیچکس حیران من نیست
باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست
اینجا برای خیزران لب را نیاری
آقا خدا ناکرده زینب را نیاری
اصلا ببین گل ها توان خار دارند؟
پرده نشینان طاقت بازار دارند؟
من راضی ام انگشتر من را بگیرند
وقت کنیزی دختر من را بگیرند
اینجا برای نعل پا دارند آنقدر
کنج تنور خانه جا دارند آنقدر
مهر و وفا که نه جفا دارند، اما
اینجا کفن نه بوریا دارند اما
باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد؟
حیف از سر تو نیست زیر پا بیفتد؟
شاعر: علی اکبر لطیفیان
---------------------------
کوچه گرد غریب این شهرم
بی کسی در غروب میدانم
سر بشکسته ام گواهی شد
بارش سنگ و چوب میدانم
درِ هر خانهای که میرفتم
دیدم آنجا که جان پناهم نیست
تازه فهمیدهام که در این شهر
غیر عشق علی گناهم نیست
روی دارالامارۀ کوفه
مقتلم را به چشم خود دیدم
معنی میهمان نوازی از
لب و ابروی پاره فهمیدم
دست من بشکند، چرا گفتم
آنچه در کوفه هست بر کام است
خون پیشانیام گواهی شد
کوفه شهری غریب و بد نام است
روی دارالامارهام اما
من به نزد تو منزلت دارم
دعوتت کردهاند این مردم
من از این کوفه دست خط دارم
سر راهم چه چالهها کندند
که سفیر تو را محک بزنند
خانۀ طوعه را زدند آتش
تا به زخم دلم نمک بزنند
ریسمان و طناب آوردند
یاد دستان بسته افتادم
هر زمانی که من زمین خوردم
یاد پهلو شکسته افتادم
گریههایم به عالمی فهماند
که فقط فکر ماتمت هستم
نالههای غریب من گوید
فکر فردای زینبت هستم
حرمله با نگاه زخم آلود
فکر گُلها و فصل پاییز است
کودک شیرخواره را دیگر
تو نیاور که خنجرش تیز است
نیزههاشان برایت آماده
تیغهاشان همه بُود در کار
اندر این کوفه قحطی آب است
مشکهای اضافه هم بردار
شاعر: وحید مصلحی
زمینه: تنها در بین کوفه
تنها در بین کوفه، رنگ از رخم پریده
از نامردی مردم، جانم بر لب رسیده
در میان کوچه ها - می زنم هر دم صدا
جان زهرا مادرت - یاحسین کوفه میا
یاحسین کوفه میا
شاعر: حسین رضائیان
ادامه شعر در آدرس پیش رو: کلیک کنید
شور: دوباره دلتنگی
دوباره دلتنگی، دوباره حسرت، دوباره آه
دوباره بی تابی، دوباره فکر دو بارگاه
آه حرم، ای شاه کرم، روزیم کن آقا، بازم برم
سینه زن فقط آرزوشه، تو حرم بشینه یه گوشه
ازخداشِه یکبار ببینه، که ضریح تو روبه رو شه
حسین وای، حسین وای
فدایی داری تو ، خیلی شلوغ دور و برت
کاشکی ما هم باشیم، جز سیاهی لشکرت
ما دلداده ایم، نوکر زاده ایم، واسه سردادن، آماده ایم
شیعه منتظره خبره، هر چی باشه به جون می خره
بمیرم نبینم روزی که، حرم شما در خطره
حسین وای، حسین وای