مداحی شب 19 رمضان (عزاداری و احیای شب قدر) / هیئت کریم آل طاها (ع)؛ 24 خرداد 96
تصاویر، صوت و فیلم مراسم + متن اشعار در ادامه مطلب
صوت مراسم:
پیش زمینه: امشب علی میبیند اشک دخترش را؛ پخش آنلاین | دانلود
زمینه: دلش گرفته از این زمونه؛ پخش آنلاین | دانلود
واحد: دل حرم حیدر است؛ پخش آنلاین | دانلود
مناجات: بیا دور تو بال و پر بگیریم؛ پخش آنلاین | دانلود
مناجات: فرازی از دعای بعد از زیارت امام رضا (ع)؛ پخش آنلاین | دانلود
مناجات: احیا و قرآن به سر؛ پخش آنلاین | دانلود
فیلم مراسم:
موجود نیست
متن اشعار:
پیش زمینه: امشب علی میبیند اشک دخترش را
امشب علی میبیند اشک دخترش را
در کوفه میگوید اذان آخرش را
مرغابیان خانه دامن را نگیرید
خالی کنید ای عرشیان دور و برش را
روی لبش انّا الیه راجعون است
بر آسمانها دوخته چشم ترش را
با رفتن بابا خدا میداند و بس
در خانه بی تابی قلب دخترش را
ای ابن ملجم زودتر از جای برخیز
او قصد دارد که ببیند همسرش را
دلتنگ مانده تا ببیند بار دیگر
رنگ کبود صورت نیلوفرش را
حالا علی را سوی خانه میبرندش
جبریل میگیرد کمی زیر پرش را
شاعر: مسعود اصلانی
-------------------------
ای تیغ زمان زمانهی نیرنگ است
ای تیغ بیا که دیدهام خونرنگ است
یک بار نشد که سیر رویش بینم
بشتاب دلم برای محسن تنگ است
عمریست که دیده را ترش ساختهام
خود را خجل از برادرش ساختهام
با تختهی گهوارهی او نیمهی شب
تابوت برای مادرش ساختهام
ای تیغ ندیدی که بریدم آن شب
تابوت به شانه میکشیدم آن شب
از خانهی خویش تا کنار قبرش
ای وای که خون تازه دیدم آن شب
دل تنگ نگاه دل نوازش هستم
دل تنگ رخ کودک نازش هستم
ای تیغ نمیرود ز یادم هرگز
با دست خودم دیدهی بازش بستم
ای تیغ نجات بخش حیدر بودی
از تیغ زبان خلق بهتر بودی
هر چند شکافتی سرم را الحق
صد مرتبه مهربانتر از در بودی
ای تیغ اگر چه زهر آبم کرده است
تا سینه شرارهاش کبابم کرده است
ای کاش علاج جگرم میکردی
پیش از تو غمی خانه خرابم کرده است
عمریست که هر لحظه عذابم دادند
ای وای که رنج بیحسابم دادند
کشتند کسی را که سلامم میکرد
آنان که به دشنام جوابم دادند
ای تیغ پرپر زدنش را بزنند
آن مرغ که قید ماندنش را بزنند
ای تیغ ندیدی که چه حالی دارد!
مردی که به پیش او زنش را بزنند
ای تیغ! نهان کردی افسوسم را
زخم تو تمام کرده کابوسم را
یک عمر ندیدی به علی میخندید
آن کس که شکست دستِ ناموسم را
ای تیغ! دمی که یارم از پا افتاد
انگار علی زیر قدمها افتاد
یک شهر برای بردنم رد میشد
از روی دری که روی زهرا افتاد
زمینه: دلش گرفته از این زمونه
دلش گرفته، از این زمونه – شبیه مرغی، بی آب و دونه
دیگه رسیده، هوای رفتن – میون قلبش، غمی نشونه
دل حیدر ز غصه حیرونه / نماز حاجتش رو میخونه / چشای آسمونا گریونه
علی نرو به مسجد
شاعر: حسین رضائیان
ادامه در آدرس پیش رو: کلیک کنید
واحد: دل حرم حیدر است
محرم عشقی اگر دل حرم حیدر است
چشم کریمان همه بر کرم حیدر است
از ملک او سر بود ساقی کوثر بود
حضرت عیسی مسیح مست دم حیدر است
کعبه به امر اله شد به علی زادگاه
این همه اجلال و جاه از قدم حیدر است
روی علی ماه ماه قنبر او شاه ما
روح الامین نوکر محترم حیدر است
پیش برو پس مرو بر در هر کس مرو
حاتم طایی خجل از کرم حیدر است
او اگر امضا کند عقده ی دل وا کند
حکمت نون و قلم در قلم حیدر است
او همه جا حاضر است بر همگان ناظر است
روی حسین و حسن جام جم حیدر است
ای که به عشقی اسیر دامن مولا بگیر
فاطمه در این مسیر هم قسم حیدر است
مناجات: بیا دور تو بال و پر بگیریم
بیا دور تو بال و پر بگیریم
بیا قدری تو را در بر بگیریم
شب قدر است ای روح شب قدر
بیا تا با تو قرآن سر بگیریم
مناجات: احیا و قرآن به سر
سخن عشق کسی کز لب ما نشنیده است
بوی پیراهن یوسف ز صبا نشنیده است
هر که بوی جگر سوخته ما نشنید
بوی ریحان گلستان وفا نشنیده است
عاشق و شکوه معشوق، خدا نپسندد!
در شکست از دل ما سنگ صدا نشنیده است
ساکن ملک رضا شو، که درین امن آباد
کسی آواز پر تیر قضا نشنیده است
خبر مرگ ز بیمار نهان می دارند
چشم او حال پریشان مرا نشنیده است
چون پریشان شد ازو مغز جهان حیرانم؟
نکهت پیرهنی را که قبا نشنیده است
ماتم زنده جاوید چرا باید داشت؟
هیچ کس نوحه ز خاک شهدا نشنیده است
داغ آن نغمه سرایم که درین سبز چمن
بوی پیراهن گل را ز حیا نشنیده است
دور گردان وفا نغمه سرایان دارند
لیلی ماست که آواز درا نشنیده است
از سری جوی سعادت که ز بی پروایی
خبر سایه اقبال هما نشنیده است
چه قدر گوش به حرف غرض آلود کند؟
بی نیازی که ز اخلاص دعا نشنیده است
کی ره بوسه به آن کنج دهن خواهد داد؟
سر گرانی که ز من حرف بجا نشنیده است
ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است
غیر آن غمزه که تا کشتن من همراه است
دیگر از تیغ کسی حرف وفا نشنیده است
آن که از ذکر به مذکور نمی پردازد
از خدا هیچ به جز نام خدا نشنیده است
دل خاموش من و حرف شکایت، هیهات
کسی از غنچه تصویر صدا نشنیده است
عشق آسوده ز بی طاقتی عشاق است
قبله ما خبر قبله نما نشنیده است
گلشن از ناله ما یک جگر خونین است
بلبلی نیست که آوازه ما نشنیده است
خون خود را به چه امید حلال تو کنم؟
که ز دست تو کسی بوی حنا نشنیده است
لاله طور تجلی است دل ما صائب
سخن خام کسی از لب ما نشنیده است
شاعر: صائب تبریزی
--------------------------
بس که عصیان تو کردم به جهان خوار شدم
عاقبت در عمل خویش گرفتار شدم
دفتر جرم مرا روز جزا باز مکن
من به امید عطای تو گنه کار شدم