وبگاه رسمی کربلایی حسین رضائیان

پایگاه انتشار مداحی‌ها، مولودی‌خوانی‌ها و سروده‌های هیئت (تصانیف مداحی)
چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۰۹ ق.ظ

مداحی شهادت حضرت امیر (ع) - زمزمه

آسمون دلش گرفته، گمونم میخواد بباره

دلشو تو دست بگیره، هر کی امشب بیقراره

 

توی کوچه های کوفه، تو یه خونه ی قدیمی

وقت افطار سر سفره، سفره ای خوب و صمیمی

 

یه بابا مهمون امشب خونه ی دختر کوچیکه

اما از کارای بابا، دل دختر، تیکه تیکه

 

اولش موقع افطار سر سفره که نشستند

برای دعا و نجوا، هردوشون چشمارو بستند

 

یه نگاه یواش و مخفی، دخترش به سمت بابا

دوست داره، میخواد ببینه، زیر لب چی میگه بابا

 

" شکر حق دیگه تموم شد، شب هجران به سر اومد "

دخترش دلنگرون شد، چی میگه بابا به سرمد؟

 

" دخترم غذا رو بردار، نونِ جو بذار بمونه "

زیر لب میگه که " بابا، فقط امشب پیشتونه

 

تو حیاط خونه بابا، میره و میاد هر از گاه

یه نظر به آسمونو، یه نگاه روونه ی ماه

 

چرا امشب بابا اینطور آروم و قرار نداره ؟

برق خوشحالی تو چشماش می درخشه چون ستاره

 

" دیگه دلتنگی تموم شد، فصل هجرانم سر اومد

فاطمه! منتظرم باش، آره دیگه حیدر اومد "

 

شد سحر وقت عبادت، دل دختر پریشونه

سمت مسجد تک و تنها می بینه میشه روونه

 

مرغابی ها، حلقه ی در، دل پر آشوب دختر

حاکی از یه اتفاقن، ای خدا! غریبه حیدر

 

تو خونه دل نگرونه، دختر حیدر کرار

دیگه طاقتش تموم شد، دستشو گرفت به دیوار

 

ناگهان غوغا به پا شد، آسمون ابری و تیره

هر کسی تو کوی و برزن، سراغ از علی می گیره

 

اشک ابرا شده جاری، " واعلی " ذکر روی لب

هاتفی تو آسمون گفت،" ای امون از دل زینب"

 

دانلود سبک


* لینک این شعر در پایگاه شاعرانه: کلیک کنید




نوشته شده توسط یاحق
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

وبگاه رسمی کربلایی حسین رضائیان

پایگاه انتشار مداحی‌ها، مولودی‌خوانی‌ها و سروده‌های هیئت (تصانیف مداحی)

وبگاه رسمی کربلایی حسین رضائیان

سالیانی‌ست که با نوکری‌ات دل شادم
جان زهرا دم مردن مبری از یادم....

برای عاقبت به خیری بنده حقیر دعا کنید. یاحق

"استفاده از مطالب این پایگاه با ذکر منبع بلامانع است"

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

مداحی شهادت حضرت امیر (ع) - زمزمه

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۰۹ ق.ظ

آسمون دلش گرفته، گمونم میخواد بباره

دلشو تو دست بگیره، هر کی امشب بیقراره

 

توی کوچه های کوفه، تو یه خونه ی قدیمی

وقت افطار سر سفره، سفره ای خوب و صمیمی

 

یه بابا مهمون امشب خونه ی دختر کوچیکه

اما از کارای بابا، دل دختر، تیکه تیکه

 

اولش موقع افطار سر سفره که نشستند

برای دعا و نجوا، هردوشون چشمارو بستند

 

یه نگاه یواش و مخفی، دخترش به سمت بابا

دوست داره، میخواد ببینه، زیر لب چی میگه بابا

 

" شکر حق دیگه تموم شد، شب هجران به سر اومد "

دخترش دلنگرون شد، چی میگه بابا به سرمد؟

 

" دخترم غذا رو بردار، نونِ جو بذار بمونه "

زیر لب میگه که " بابا، فقط امشب پیشتونه

 

تو حیاط خونه بابا، میره و میاد هر از گاه

یه نظر به آسمونو، یه نگاه روونه ی ماه

 

چرا امشب بابا اینطور آروم و قرار نداره ؟

برق خوشحالی تو چشماش می درخشه چون ستاره

 

" دیگه دلتنگی تموم شد، فصل هجرانم سر اومد

فاطمه! منتظرم باش، آره دیگه حیدر اومد "

 

شد سحر وقت عبادت، دل دختر پریشونه

سمت مسجد تک و تنها می بینه میشه روونه

 

مرغابی ها، حلقه ی در، دل پر آشوب دختر

حاکی از یه اتفاقن، ای خدا! غریبه حیدر

 

تو خونه دل نگرونه، دختر حیدر کرار

دیگه طاقتش تموم شد، دستشو گرفت به دیوار

 

ناگهان غوغا به پا شد، آسمون ابری و تیره

هر کسی تو کوی و برزن، سراغ از علی می گیره

 

اشک ابرا شده جاری، " واعلی " ذکر روی لب

هاتفی تو آسمون گفت،" ای امون از دل زینب"

 

دانلود سبک


* لینک این شعر در پایگاه شاعرانه: کلیک کنید


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی