به یاد غم های کربلا، دلم ز غصه لبالب است
تمام هستی و آسمان، به فکر غم های زینب است
ز جور کین / شدم شهید عاقبت پدر
دگر بیا / بیا مرا نزد خود ببر
حسینم وا حسین
به یاد غم های کربلا، دلم ز غصه لبالب است
تمام هستی و آسمان، به فکر غم های زینب است
ز جور کین / شدم شهید عاقبت پدر
دگر بیا / بیا مرا نزد خود ببر
حسینم وا حسین
نوبت جانبازی من / با دو طفلانم رسیده
بهر جان دادن برایت / این دو را حق آفریده
با دودست، خود کفن بر، قامت این دو نمودم
بابی از مردی و هیبت، در وجودشان گشودم
دستشان دادم سلاح و، بر مقامشان فزودم
تحفه ای ناقابل - این دو میوه ی دل
سهم زینب بهر - ابطلای باطل
آه و واویلا
یل ام البنین، تویی سالار دین / تویی آن کس که بود، برایم دلنشین
دو دستت شد جدا، به من گفتی بیا / چه شد این مرتبه، مرا خواندی اخا
تویی آرامش، دل بشکسته ام
ببین با چشم تر، برت بنشسته ام
علمدار رشیدم - از داغ تو خمیدم - ناله از دل کشیدم - اباالفضل
ابوفاضل اباالفضل
در تب و تاب نگارم / همچو سروی استوارم
بعد اکبر ای عموجان / طاقت ماندن ندارم
اشک چشمم، گشته جاری، اذن میدانم ندادی
نامه ی بابای من را، روی چشم خود نهادی
چون زره پیدا نمیشد، شد کفن تن پوش شادی
دل من شیدا شد - مست و بی پروا شد
می روم من این دم - سوی بابای خود
آه و واویلا
غرق در آه و نوایم / به غم تو مبتلایم
می شناسی ام عموجان / من یتیم مجتبایم
مانده ام تنها میان، خیمه گاهت با دلی خون
عمه دستم، را گرفته، شده ام زین غصه محزون
بدنت در، بین گودال، ای عموجان گشته گلگون
قلب من می سوزد - تن من می لرزد
چون که دشمن بر تو - تیغ و نیزه میزد
آه و واویلا
اصغرم ای کودک من / ای امیر کوچک من
شده ای بی تاب و غمگین / از چه رو ای طفلک من
عمو عباست به سمت، علقمه گشته روانه
در دلم از، غصه ی تو، گل ماتم زد جوانه
تشنگی تو عزیزم، به خدا باشد بهانه
می روی از پیشم - میزنی آتیشم
ای عزیزم رحمی - به دل پرریشم
آه و واویلا
اصغرم سرباز پدر / می شوم جانباز پدر
گشته صوت تشنگی ام / ناله و آواز پدر
روی دستان بابا می زنم پر
می شوم در ره او پاره حنجر
یاحسین 2 سالار زینب
اکبرم من جوان حسین / به حسینم نور دو عین
می شود جان نثار رهم / زائر بین الحرمین
ارباً اربا شده این پیکر من
در غمم گشته نالان مادر من
یاحسین 2 سالار زینب
شام تار من سحر شد / آمد از ره میهمانم
در بغل می گیرم او را / با دو دست نیمه جانم
با دو چشم، تار و خسته، می کنم او را نظاره
عمه بنگر، بر لبانش، از چه گشته پاره پاره
بشکند دستی که زد سنگ، بر جمال این ستاره
کی یتیمم کرده - کی غریبم کرده
به غم بابایم - کی اسیرم کرده
آه و واویلا
بَه چه زیبا گشته امشب / خیمه های آل طاها
در نماز و در نیازند / صوت قرآن گشته برپا
گوییا که، آخرین دیدار ماه و آسمان است
وای من که، عصر فردا، ماهُ بر روی سنان است
خیزران و، تازیانه، سهم جمله کودکان است
همهمه برپا شد - خون جگر زهرا شد
تن زینب لرزید - در دلش غوغا شد
آه و واویلا