اون روزی که تو کوچمون، خبر اومد شهید شدی / سه ساله بودم
اون روزی که پیش خدا، شهید و روسفید شدی / سه ساله بودم
دلم برات که تنگ میشد، خودت پیشم میاومدی / بابای خوبم
دلم برات که تنگ میشد، تو خواب بهم سر میزدی / بابای خوبم
یادم میاد برا خودم، خانوم بودم بابایی
تو بغل بزرگترا، آروم بودم بابایی
اون روزی که آوردنت، از جبههها / گریه امونمو برید
یکی میگفت سر نداری، باباجونم / آتیش به قلب من کشید
یعنی اگه صدات کنم، جوابمو نمیدی؟
اگه بخوام نگات کنم.... نه، باورم نمیشه...
یعنی اگه یه روز بخوام، روی تو رو ببوسم
باید چیکار برات کنم... نه، باورم نمیشه...
باباجونم باباجونم، برس به دادم